نیایش

آری آغاز دوست داشتن است

نیایش

آری آغاز دوست داشتن است

نگاه کن.....ببین می تونی

بعضی از آدما ستاره ها رو دوست دارن و بعضی هم عاشق ماه میشن

بعضی از اونا هوای ابری رو دوست دارن و دلشون میخواد که بارون بباره

بعضی هم دلشون پر میزنه واسه قدم زدن تو

هوای برفی

بعضیا هم عاشق روزای آفتابی هستن

یه عده شبا رو دوست دارن یه عده روزا رو

خیلی ها عاشق غروب خورشیدن ولی بعضیا شب و تا صبح بیدار می مونن تا طلوع خورشید رو ببینن

ولی من و تو بهتره عاشق آسمون باشیم

همون آسمونی که هم خورشید داره ، هم ماه وستاره

هم ابر و بارون برف داره ، هم روزای آفتابی

همون آسمونی که بین هیچ کدومشون فرق نمی ذاره و همشونو دوست داره

اما نه ...

بازم نشد !

این بار آدما میگن کاش ما جای آسمون بودیم

 جای دریا ، جنگل یا ساحل ...

پس این بار بهتره من و تو سعی کنیم

مثله خدا باشیم

بگیم کاش ما هم مثله خدا بودیم

بارون و دوست داشتن و عاشقش بودن کار آسونیه

ولی بارون بودن و جای اون بودن خیلی سخته

همون بارونی که وقتی میخواد بباره هم رو سر گل میریزه ، هم رو سر علف هرز

ولی اگه ما جای بارون بودیم

فقط رو سر گل ها می ریختیم

میذاشتیم علف های هرز بخاطر اینکه علفن

و زیبایی گل ها رو ندارن

از تشنگی بمیرن ...

یه سوال می خوام ازت بپرسم ؟

دوست داشتی جای کدومشون باشی ؟

جای آسمون ؟ بارون ؟

گل ؟ چمن و علف و هرز ؟

ماه ؟ ستاره ؟ خورشید ؟

شاید خیلی دوست داری جای گل باشی !!؟

آخه گل زیباست و همه دوسش دارن

تموم عاشقا گل تو دستشونه

اونو به کسی که دوسش دارن هدیه میدن

اینا همش خوبه ولی من ...

ولی من دوست دارم ... 

جای علف هرز و چمن باشم

درسته که لگدمال میشم و همه پاشونو رو من میذارن

ولی عوضش منو نمی چینن

ولی گل چیده میشه و بعد از چند روز میره تو سطل آشغال

درسته که گل رو عاشقا بهم هدیه میدن ...

عوضش خیلی از عاشقا دست همدیگه رو میگیرن و رو چمن ها راه میرن

روش دراز میکشن و با هم حرف میزنن

فهمیدی منظورم چیه ؟

وقتی عاشق شدی

وقتی یکی رو پیدا کردی که خیلی دوسش داشتی

وقتی به یکی گفتی دوست دارم ...

نگاه کن ...

ببین می تونی

می تونی مثله ماه و ستاره باشی

همون ماهی که وقتی شب تموم میشه از آسمون خدافظی میکنه و ...

جاشو به خورشید میده

یا میتونی جای خورشید باشی

همون خورشیدی که شب ناپدید میشه

تا ماه فراموش کنه حقیقت تلخی رو که از خورشید نور می گیره

نگاه کن ... ببین می تونی

آری آغاز دوست داشتن است

رویای محال

خیلی وقتا خیلی چیزا تو زندگی هست که یه جورایی بهشون میگن محال .اونقدر دورن و دست نیافتنی که به نظر آدم محال میاد اما من میگم برای آدما هیچ چیزی نباید محال باشه . ما همون چیزایی رو به دست می یاریم که دلمون میخواد . قبول نداری؟ نظرتو بگو. 

 

« رویای محال »

ای همیشه جاری تو توی نفسهام  

 عشق تو بهونه واسه همه شعرام  

عطر تو همیشه مونده توی دستام    

شونت یه همدم واسه همه بغضام   

بودنت تو دنیام یه معجزه بوده وسط خیالام  

میخوام با تو باشم تا آخر رویام  

رویای قشنگم تا آخر دنیام     

 کنار تو هستم کنار تو زیبام   

دستت تو دستم، نگات به چشمام  

حلقه ی عشقو بنداز به دستام   

شهد عسل رو بذار رولبهام   

گرگرفته از عشق روی گونه هام   

بی تابی رو تو می بینی تو چشمام ؟  

به تو رسیدم آخر تو خوابام   

دستتو میگیرم محکم تودستام   

دلم نمیخواد فکر کنم تو رویام   

رویای محالم، آرزوی تنهام   

کی میشه ببینم با تو روی ابرام  

کی میشه شروع شه با تو همه روزام  

آروم بگیرم تو آغوشت گرمت ،  

تو سکوت شبهام

آری آغاز دوست داشتن است

از تو مردن

یه عاشق حاضره همه چیزشو فدای معشوقش کنه ..... همه چیز حتی زندگیشو .  

 

« از تو مردن » 

اگه از صفحه ی هستی قراره محو بشم من

میخوام از تو باشه مردن

یا اگه قراره هر روز یه بلا باشه به جونم

تو بیا بلای من باش

درد بی دوای من باش

اگه روزی یه غریبه

میگذره یک نفس از من

تو بیا مثل غریبه

یه نفس کنار من باش

تو یه آرزو یه رویا

یه سوال یا یه معما

هنوزم تو کار چشمات

این دلم مونده چه رسوا

تو همون لبخند زیبا

که میشینه روی گلها

یا همون قطره ی بارون

که می افته توی دریا

یا که اون حس قشنگ توی شعرا

یا شاید اون مرد خوب توی رویا

که می یاد شبی هزار بار

تو خواب دختر تنها

میدونم که خواستن توآرزویی نابجاست

تو رو خدا بهم نگو

که عشق تو یه جور گناست

میخوام از گناه عشقت بسوزم آتیش بگیرم

بسوزونم توی آتیش

من میخوام از تو بمیرم

بسوزون خاکسترم کن

اگه از تو باشه مردن

مثه یه رویای شیرین 

من دوباره جون میگیرم

قصه ی دل بستن من

نفس نفس ، دم به دمه

کاش بدونی نیاز من

دست تو رو گرفتنه

کاش که یه روزی تو بیای

تو جاده های سرنوشت

اینو بدونی که خدا،

اسمتو رو دلم نوشت

آری آغاز دوست داشتن است