نیایش

آری آغاز دوست داشتن است

نیایش

آری آغاز دوست داشتن است

گلایه بس

گلایه بس ، گلایه بس

حرفای پر بهانه بس

شکوه هو دل شکستنو

حرفای تیکه پاره بس

بسه دیگه چقَد میخواین

جای گل و هدیه و نور

بدین به هم گره های کور

چقد میخواین جای نسیم

بشینه بین دلاتون

طوفان و رگبار عظیم

بین دساتون همیشه

یه دره دوری میذارید

تا کی میخواین هی بشکین

پلارو با تیشه ی غم

به جای حرفای قشنگ

حرفای بد بگین به هم

حالا کنار همینو

قدر همو نمی دونید

فردا که رفتید راه دور

یاد قدیما می کنید

بین دلاتون بزنید

یه دشت لاله تا خدا

یه پل میون دستاتون

خیلی بزرگ بی انتها

عشق یه بار ساخته میشه

توی دلا فقط یه بار

عشقی رو که ساختین یه روز

تازه کنین هزارهزار

گلایه بس ،گلایه بس

حرفای پر بهانه بس

شکوه هو دل شکستنو

حرفای تیکه پاره بس 

 

سلام به دوستان خوبم  

برای شنیدن دکلمه ی این ترانه با صدای دوست خوبم سیاوش اکبریان می تونید به لینک زیر برید .  

 

http://www.voiceking.blogfa.com/post-23.aspx 

 

جا داره در اینجا یه تشکر ویژه از علی صالحی عزیز بکنم که همیشه به من لطف داشته و کمکم کرده .   

  در ضمن باید به اطلاعتون برسونم  که به روز شدن وبلاگم از این به بعد در بنیاد ترانه ( www.canto.blogfa.com ) نمایش داده میشه . 

آری آغاز دوست داشتن است

بدون هیچ ربطی

چند خط نوشتم و باز پاکش کردم دوباره نوشتم و پاک کردم .نشد . هر کاری کردم نشد که بنویسم . گاهی هر کاری میکنم نمیتونم حرفمو بزنم یا بنویسم . کلمه ها شیطون میشن و با  بدجنسی جلوی چشمام میچرخن و می رقصن میخوام دستمو دراز کنم دونه دونه شون رو بگیرم و بنشونم سر جاشون اما اینقدر کوچیکن و لیز که از دستم سر میخورن و باز فرار میکنن . کلافه میشم . پکر می شم . بیحال میشم و آخرش از پشت میزبلند میشم و میرم سراغ یه کار دیگه اما نمیشه اگه ننویسم نمیشه دارم خفه میشم مگه میشه نه من باید بنویسم اصلا احیتاج دارم که بنویسم . اینبار با مهربونی به کلمه های شیطون نگاه میکنم انگار تحت تاثیر قرار گرفتن . آروم شدن و منتظرن که من انتخابشون کنم . از کجا شروع کنم ؟؟؟؟؟ آها ، سلام ، چیزی که اگر نبود معلوم نیست ما آدما چه جوری میتونستیم با هم حرف بزنیم دوست بشیم و دوست داشته باشیم . دقت که میکنم میبینم حتی عاشق شدن دو نفر هم با یه سلام شروع میشه. پس اول نوشتم : سلام .......  

نمیدونم این چند خط چه ربطی به شعری داره که تصمیم گرفته بودم در این پست بذارم . مطمئناً هیچ ربطی نداره اما دستام بی اختیار چرخیدو چرخیدو این متن رو نوشت .  همیشه که همه چیز نباید به هم ربط داشته باشه .

« بی وفا »

برو از پیشم برو  

تو دلم جایی واسه مهر تو نیست 

شیشه ی عشقمونو شکستی تو  

نمره ی بی وفائیهات  

بدون ارفاق میشه بیست  

توی دستات واسه من  

مریم و زنبق دیگه نیست 

تابلوی عشقِ توچشمات  

داره اخطار میده ایست 

نقاب نزن رو صورتت  

دروغ نگو حرفی دیگه ، 

نگفته نیست برای ما  

بین نگاه ما دو تا  

دعوا شده تو واژه ها  

سوء تفاهم نشده  

حقیقته که رو شده  

تلخه ولی حقیقته  

بودن ما باهم دیگه  

بزرگترین حماقته  

نمیخوام باز دوباره  

گول نگاتو بخورم 

چشماتو دور کن از چشام 

رو شده دست تو برام  

برو از پیشم برو  

تو دلم جایی واسه مهر تو نیست 

شیشه ی عشقمونو شکستی تو  

نمره ی بی وفائیهات  

بدون ارفاق میشه بیست  

آری آغاز دوست داشتن است

با تو می مونم واسه همیشه

من برات ترانه میگم  

                 تا بدونی که باهاتم   

                           تو خود دلیل بودنم  

            بی تو شب سحر نمیشه  

                میمیرم بی تو  

من عشقت رو به همه دنیا نمیدم  

                   حتی  یادت رو  

به کوه و دریا نمی دم 

        با تو میمونم واسه همیشه

                         اگه دنیا بخواد منو تو تنها بمونیم   

                   واست میمیرم

                                جواب دنیا رو میدم  

با تو می مونم واسه همیشه 

 فکر کنم لازم شد که این توضیح رو به این پست اضافه کنم . وقتی این شعرو نوشتم احساسی رو داشتم که نتونستم تو قالب نوشته های خودم بیانش کنم . این بود که این ترانه رو که  سون باند خونده اینجا نوشتم . تو این چند روز خیلی از دوستان خوبم با چند علامت سوال ازم پرسیدن که این ترانه برای منه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

باید بگم که نه عزیزان این ترانه برای من نیست و فقط به خاظر علاقه ی زیادی که به این ترانه داشتم این قسمتش رو اینجا نوشتم . همین  

آری آغاز دوست داشتن است