نیایش

آری آغاز دوست داشتن است

نیایش

آری آغاز دوست داشتن است

گلایه

بعضی روزا، بعضی لحظه ها تو زندگی ما میان وتموم میشن دلت میخواد اون دقیقه ها رو تو مشتت بگیری تا برای همیشه ثابت بمونه و حرکت نکنه اون وقت تو با احتیاط مشتتو باز کنی و به اون روزا ، لحظه ها و دقیقه ها نگاه کنی و غرق شادی و لذت بشی اما حیف که هیچ کس هنوز نتونسته کشف کنه چطور میشه زمان رو تو مشت نگه داشت . دقیقه ها میگذرن و مارو تو حسرت تکرارشدن میگذارن . تو این لحظه ها و روزا آدمایی هم میان و رد می شن . ما اونا رو می بینیم اما خوب نگاهشون نمیکنیم حرفاشون رو میشنویم اما گوش نمیدیم . همیشه همینطوره وقتی میرسیم که دیره . اما اگر فقط یه تکون یه زمین لرزه ی کوچیک تو دلمون بیاد و بره اون وقته که میتونیم خوب ببینیم و خوب بشنویم . گاهی همون آدمایی که خوب نمی بینیمشون و خوب نمیشنویم حرفایی رو که میتونه تکونمون بده باعث میشن . باعث..... باعث ...... باعث چی نمیدونم نمیتونم بگم متحول شدن نمیتونم بگم از نو متولد شدن نه این خیلی براش تکراریه .

اسمشو میذارم شما که داری اینو میخونی هر چی دوست داری بذاری .

اینو نوشتم تا از تجربه ی خودم بگم از حسی که سال قبل تو این روزا تو این ماه منو درگیر کرد و امسال دوباره به یادم آورد که پارسال چه اتفاقی برام افتاد .

نمیخوام از گذشته بگم فقط همین که تموم دلتنگی منو اسیر قفسی کرده بود که خودم با دستای خودم یه قفل محکم به درش زده بودم و به هیچ کس اجازه نمیدادم به این قفس نزدیک بشه و یا تلاشی برای آزادی من بکنه .

شنیدم فقط شنیدم حرفایی که از هیچ کس نشنیده بودم .یا اگر شنیده بدم اینقدر تکراری و بدون انرژی بوده که هیچ وقت برام جالب نبوده. کم کم یاد گرفتم گوش کنم و بپذیرم که آره حقیقت داره این حرفا کم کم دیدم. من مثل یه تشنه بودم که همیشه برای رفع تشنگیش آب شور رو سر می کشید اما اون حرفا اون آدم از کلی فاصله و راه اومد و با حرفاش، حرفایی که مطمئنم از ته دلش بوده و با اعتقاد قلبی و نه شعار یه لیوان فقط یه لیوان آب زلال وشیرین مثل عسل به من هدیه کرد قفل قفسو باز کرد و منو از میله هایی که دور خودم کشیده بود بیرون آورد .

یادم آورد تموم اون چیزایی رو که همه ی عمرم فقط ازش شنیدم و هیچ وقت حسش نکردم .

میگم . میگم کیه . کسی که نه من هیچ وقت جز از پشت شیشه های تلویزیون بیشتر دیدمش و نه اون شاید هرگز نفهمه که بر خلاف تمام شکسته نفسی هاش برای من و خیلی های دیگه چه اتفاقی افتاده و دلیلش هم فقط خودش با حرفاش بوده حرفایی که هیچ نویسنده ای ننوشته جز خودش .

قبلش بگم شاید بگید اینجا تو این وبلاگ جای گفتن این حرفا نباشه اما دیدم نمیتونم باید این حرفارو یه جایی بنویسم مخصوصا امروز دیگه مطمئن شدم .

آقای احسان علیخانی هیچ میدونی با حرفات تو دل خیلی از هم سن سالات یه چیزایی رو به وجود آوردی که هنوز نتونستم براش اسمی پیدا کنم .

خیلی وقته میخواستم اینارو بنویسم و بگم ولی نمیدونم چرا نمی تونستم . دلم نمیخواست ادعایی بکنم همونجور که خودت همیشه میگی ما و قبیلمون هیچ ادعایی نداریم اما وقتی دیروز قسمت اخر ماه عسل اونجوری تموم شد  خیلی دلم گرفت. وقتی حتی نذاشتن بگی خداحافط بغضم گرفت آخه آگهی بازرگانی خیلی مهمتر بود . وقتی گفتی خیلی ها عنوان کردن که من لیاقت این برنامه رو ندارم دلم گرفت . نمیدونم، دلم نمیخواد قضاوت کنم ولی واقعا اون خیلی ها چی فکر میکنن؟ نیومدم بجنگم نیومدم غیبت کنم اومدم چیزایی رو بگم که از پارسال یادم دادی یاد من و خیلی های دیگه . میدونید وقتی اون مادر در مورد شما گفت که در قفسو باز کردید و پسرشو که هفت سال با همه قهر بوده بیرون آوردید یاد خودم افتادم. خودم که برخلاف اون پسر که با آدما قهر بود من با خودم و خدای خودم قهر بودم من از شما از این برنامه به اون حسی رسیدم که هرگز تجربش نکرده بودم به خدایی رسیدم که همیشه یه جور دیگه شناخته بودمش به راهی رسیدم که همیشه اونو دور میزدمو قدم به بیراهه میذاشتم . اینارو میگم تا اونایی که اون حرفارو میزنن بدونن هستن کسانی که هر سال منتظرن شما بیای و جلوی اون دوربین بایستی و چیزایی تازه تری یادشون بدی هر سال روزای بهتری براشون آرزو کنی و..........

نه دارم اغراق نمیکنم حس و حال آدما با هم فرق داره اگه کسی مثل من فکر میکنه اگه کسی حسی مثل منو تجربه کرده بگه اگه کسی فکر میکنه که آقای احسان علیخانی لیاقتش خیلی خیلی بیشتر از اون چیزیه که بعضی ها میگن، بگه .

میدونم این وبلاگ هیچ ربطی به این ماجرا ها نداره اما وبلاگ خودمه. خودم ساختمش خودم واسش مطلب نوشتم و دلم میخواد حداقل اینجا جایی باشه که بتونم بدون ترس بدون رودربایسی بدون هیچ گله ای حرفمو بزنم حالا حتی اگه این حرف ربطی به موضوعات همیشگی نداشته باشه .

بازم به قول احسان علیخانی قضاوت در مورد این متن آزاده هر کی هر چی که دلش میخواد بگه این پست برای همه ست که بی تعارف بیان و بگن با حرفای من مخالفن یا موافق .

البته پی جمع کردن مخالف و موافق برای حرفام نیستم میخوام به اون بعضی ها ثابت بشه که خیلی ها احسان علیخانی رو به خاطر صداقتش به خاطر رک بودنش وبه خاطرحرفایی که از ته دل میزنه دوست دارن .

راستی آقای علیخانی یادت باشه خودت گفتی آدما هیچ وقت به قطاری که بی حرکت تو ایستگاه ایستاده سنگ پرتاب نمیکنن همیشه سنگا به طرف اون قطاری میره که داره با سرعت پیش میره . اگه کنار بکشی کنارت میذارن .

نظرات 17 + ارسال نظر
پگاه امیرسرداری سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ http://cobhesepid.blogfa.com

سلام پرنیان جان. عزیزم نوشته هات برای من با این فونت باز میشه(((زندگی ما میان وتموم میشن دلت میخواد اون دقیقه ها رو تو مشتت بگیرÛ)))))

و من هیچی ازش نفهمیدم. راستش عزیزم اومدم بپرسم اما ترجیح دادم از طریق نظرات بلاگت نباشه. می خوام فقط خودت بدونی.
آدری از شما ندارم. خانمی اگه می تونی ادم کن.
ممنون کهبهم سر میزنی. مرسی که به یادمی.

سلام پگاه جان خوبی . عیبی نداره عزیزم سوالتو بپرس من تاییدش نمیکنم و جوابتو به صورت خصوصی برات میذارم متاسفانه من یاهو مسنجر ندارم و اصلا کار نمیکنم اما اگه دوست داشتی میتونی ایمیلمو یادداشت کنی و برام ایمیل بزنی :parniyanmehdydost@yahoo.com فکر کنم اگه ایمیل بزنی بهتر باشه . در ضمن اگه نوشته ها با این فونت باز نمیشه میتونی رو صفحه وبلاگ راست کلیک کنی encoding و در ادامه unicode ( utf8) رو کلیک کنی اینجوری دیگه باید برات باز بشه . نمیدونم اشکال از کجاست اما دارم سعی میکنم درستش کنم . ممنون که میای بهم سر میزنی عزیزم . منتظر ایمیلت هستم .
همیشه شاد باشی

دریا سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:20 ب.ظ http://www.daryaa.blogsky.com

سلام
ممنون از حضور گرمتون
و ممنون از راهنمایتون
چشم واسه پستام فاصله میندازم
خوشحال میشم بازم اونورا بیاین
سبز باشی

سلام دریا جان خوبی عزیزم . ممنون که خبر دادی حتما سر میزنم گلم و میخونمت . خوشحالم که از پیشنهادم ناراحت نشدی .
همیشه شاد باشیژ

دریا پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ http://www.daryaa.blogsky.com

دوست بودن با تو چیزی بود که همیشه می خواستم

معشوق تو بودن چیزی بود که هیشه آرزوش رو می کردم...


سبز باشی

دوباره سلام دریا جان . چه قشنگ بود

ملک شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

منم کاملا" موافقم ..و می خواستم زنگ بزنم هر چی میتونم به کارمندان پخش شبکه 3 بگم..... واقعا" براشون متاسفم.... منم خیلی ناراحت شدم ولی این حرفها و کارها از ارزش احسان علیخانی عزیز کم نمیکنه پس: احسان علیخانی ما مردم ایران دوستت داریم

باهات موافقم عزیزم اما خوب نمیشه گاهی وقتا سکوت کرد وقتی داره علاوه بر زیر سوال بردن یه نفر به شعور تو هم توهین میشه اون وقت دلت میسوزه .....

سمیه دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:54 ب.ظ http://setarevato.persianblog.ir

سلام پرنیان عزیزم...حرفات که قشنگ و دلنشینه... منم با اون حرفای آخرت موافقم... با آقای علیخانی هم موافقم... ممنون که اومدی پیشم.

سلام سمیه جان . ممنون که اومدی عزیزم .از حمایتت هم ممنونم گلم .
بازم به من سر بزن . همیشه شادباشی

گلناز گلزاری دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ http://goligolzari.persianblog.ir

عزیز دلم سلام من هرکاری می کنم وبلاگت با یه خط نا خوانا باز می شه زبون میخیه !!!!!!!!!!!چه کنم؟

سلام گلناز جان خوبی عزیزم . نمیدونم مشکل از کجاست ژی حلش هستم اما در حال حاضر تنها راه چاره اینه که روی صفحه وبلاگ راست کلیک کن encoding در ادامه unicode -utf8 اینجوری باید درست بشه . ممنونم که با این حال باز سر میزنی . دوست دارم عزیزم . مراقب خودت باش

عمران میری سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:59 ب.ظ

سلام فکر می کنی بزرگ شدی ...
سلام

سلام / سلام ببخشید نفهمیدم این سواله ؟ استهزاست ؟ توهینه ؟ چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لطفا دقیق بگو

پروین شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام . کجایی دخمل ؟ چی شد پس؟

سلام پروین جان خوبی عزیزم . میام و جواب میدم گلم .

گلناز گلزاری یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ق.ظ http://goligolzari.persianblog.ir

سلام پرنیان مهربون
خواهش می کنم منو بیشتر از این شرمنده نکن وظیفمه که بیام به تو دوستای خوب و با وفائی مثل تو یه سلامی بگم و برم خوشحالم که پشتکارت رو بیشتر کردی و داری خوب پیش می ری موفقیت تو همیشه خوشحالم می کنه ...منم دوستت دارم و تا همیشه تو قلبم می مونی ...می بوسمت نازنینم


در ضمن این خط وبلاگت میخیه...چینیه؟چیه؟کمک کن بتونم بخونم

سلام گلناز جان الان وبلاگ شما بودم قالب جدید مبارک . برات تو جواب نوشتم که چرا خط وبلاگم اینطوریه عزیز . شرمنده شما و همه زود درستش میکنم .

sisi پنج‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ http://setarevato.persianblog.ir/

سلام پر نیان عزیز..باز هم بیا پیشم

سلام دوست من حتما گلم . جتما میام . شما هم همینطور خوشحالم میشم سر بزنی بازم . همیشه شاد باشی

پروین چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ

سلام عزیزم
خواهش میکنم گلم . همیشه شاد و موفق ببینمت عزیزم .

بوس

سلام ژروین جان . قربونت .منم برات همین ارزو رو دارم

گلناز گلزاری سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:05 ب.ظ http://goligolzari.persianblog.ir

سلام عزیز مهربونم ممنون از راهنمائی و محبتت ...درست شد و خوندمت و لذت بردم مثل همیشه عالی و خوندنی و جذاب هستی می بوسمت و برات بهترین آرزوها رو دارم خیلی مراقب خودت باش که مثل من سرما و آنفولانزا و...گیرت نندازه ...باشه؟ بازم می یام پیشت گل من

سلام گلناز جون خوبی . ممنونم که اومدی گلم . راستش قبل از این به شدت مریض دم و نزدیک به یک ماه یه سرماخوردگی شدید داشتم صدام به حدی گرفته بود که اصلا نمیتونستم حرف بزنم تازه یه خرده بهتر شدم البته تقصیر خودم بود چون با دارو خوردن مشکل دارم .در هر صورت بازم ممنونم که بهم سر زدی عزیزم . امیدوارم زود زود خوب خوب بشی. بازم به من سر بزن .

پگاه امیرسرداری سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:19 ب.ظ http://cobhesepid.blogfa.com

ممنون ازت مهربونم.

خواهش میکنم عزیز دلم. بازم به من سر بزن .

سمیه چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ق.ظ http://s

سلام ...من بازم آپیدم و تو هنوز اندر خم یک کوچه ای...!

بابا بیا دیگه دلمون گرفت... از این همه سکوت و تاریکی...

سلام سمیه جان معذرت وقت همیشه از وقت کم میارم . امدم گلم با یه پست جدید اومدم. مرسی که همیشه به من لطف داری

تمدید زمان/ جایزه ادبی سیمرغ/ افغان یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ http://jayezasimorgh.blogfa.com

مدت ارسال آثار به دبیر خانه جایزه ادبی سیمرغ تا 17 جدی/دی 6 January 2010)) تمدید شد.
جایزه ادبی سیمرغ از طرف داوران بنیاد آرمان شهر به سه اثر ادبی برتر اعطا خواهد شد.
چگونه در مسابقه ادبی سیمرغ شرکت کنید:
قطعه ادبی، روایت، خاطر، قصه، داستان کوتاه (بین ده تا سی صفحه حد اکثر) و یا شعر(حد اکثر سه شعر) خود را در باره و یا با الهام از موضوعات زیر برای شرکت در مسابقه به ما ارسال کنید:
قربانی: آسیب دیدگان نا بسامانی و درگیری ها و جنگهای دوره اخیر
شکنجه: آزار های جسمی، جنسی، روحی و اجتماعی
نفی جنگ: خشونت و نظامی گری
اثر ادبی خود را ترجیحاً بصورت تایپ شده همراه با دیسک و یا خوش خط و خوانا، و یا از طریق پست الکترونیکی تا تاریخ (17 جدی/دی 6 January 2010))) به آدرس های زیر، و با پر کردن فورم همراه، ارسال کنید:
نام ( و یا نام قلمی):/ نام خانوادگی: / تاریخ تولد: /جنسیت: /شغل: /تلفن: / آدرس الکترونیکی:
برای اطلاعات بیشتر یا به وبلاگ جشنواره سری بزنید یا با ما در تماس شوید:
jayeza.simorgh@gmail.com
تلفن: 775321697 (0)0093 و700427244(0)0093
وبلاگ: http://jayezasimorgh.blogfa.com

مرسی که خبر دادید .

کانون ادبی زمستان سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:05 ب.ظ http://s-aram.blogfa.com/

سلام
با دو خبر ویژه منتظر حضور شما هستیم

http://s-aram.blogfa.com/
سجاد عزیزی آرام

سلام . ممنون که خبر دادی . حتما میام

دریا جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:37 ب.ظ http://www.daryaa.blogsky.com

نمی دانم چه می گویم؟
به جای آب، خونش را به من می داد
و بر لب های او فریاد بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی
و نام من شقایق شد

سلام دریا جان . از کامنت قشنگت ممنونم. حتما بهت سر میزنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد