تو را دوست نمیدارم
گرچه گلی در نظر آیی
یا یاقوت زردی
یا میخکی
که آتش، آنها را به کشتن خواهد داد
تو را دوست میدارم
چونان حقایق تاریک
که دوستداشتنی هستند
من حقیقت تو را دوست میدارم
اگر گیاهی باشی که هیچگاه شکوفه نداده است
باز دوستت میدارم
حقیقت مطلق تورا
و عشقی که از تو
در بدنم زندگی میکند
دوستت میدارم، بیآنکه بدانم چرا؟
یا چه زمانی؟ در کجا؟
تو را آشکارا دوست میدارم
ما به هم نزدیکیم
به قدری نزدیک که دستان تو بر سینهام
همان دستان من است
به قدری که بستن چشمان تو
همان به خواب رفتن من است
پابلو نرودا
آری آغاز دوست داشتن است
سلام . ممنون از لطفت پرنیان جان . به بلاگ هات سر زدم خیلی قشنگ بود شعرهاتم قشنگه.من هر دو بلاگت رو لینک میکنم . با اسم های نیایش و شب آرزوها . شما هم با اسم غم تنهایی لینک بده ممنون بای.
سلام هستی گلم . ممنون که سر زدی . منم حتما شما رو در هر دو وبلاگم لینک میکنم عزیزم . شاد باشی
سلام دوست عزیز مطلب زیبایی بود
از پست جدید من به نام بهار حتما دیدن کنید خوشحال میشم.
خدا نگهدار
سلام . مرسی از اینکه هر روز سر میزنی . همیشه شاد باشی